گلاب
خواب دیدم در مسجد فریمان تمام زنها نشسته اند و من هم آنجا هستیم. یکدفعه خانم نورانی با جلال خاصی وارد شدند و دو خانم دیگر با گلاب پاش هایی که داشتند به دنبال شان. به دستور آن خانم محترم شروع کردند به گلاب پاشیدن روی زنها. به من که رسیدند، سه دفعه روی سرم گلاب ریختند. ترسیدم نکنند به خاطر کوتاهی در اعمال دینی ام باشد. با ترسی و لرز از آن خانم پرسیدم: “چرا سه دفعه روی سرم گلاب پاشیدید؟ گفت: ” به خاطر آن جنینی که در رحم شماست؛ این بچه به اسلام خدمات بزرگی خواهد کرد.” دو ماه بعد مرتضی به دنیا آمد.