قبل از انقلاب که هنوز چهره منافقین شناخته شده نبود، شهید رفیعی را به جلسات خود دعوت کرده بودند. او به گمان اینکه جلسات مذهبی است در آنها شرکت میکرد. وقتی فهمید اینها راهی جدا از راه انقلابیون اصیل ارایه میدهند، از آنها جدا شد.
این مساله باعث شد بعد از انقلاب افرادی زیادی از منافقین را شناسایی کند. در این خصوص میگفت: «این خدا بود که من تصور کنم جلسات اینها مذهبی است و در آن شرکت کنم.» در زمان فعالیت گروهکهای ضد انقلاب شورای امنیت استان مجبور شده بود حرکت موتور سیکلتهای هوندای ۱۲۵ را ممنوع اعلام کند.
یک روز موتوری را دیدیم با دو سرنشین جوان که از خود حرکات مشکوکی نشان میدادند. آنها را تعقیب کردیم و در کوی دکترها آنها را متوقف ساختیم. شهید رفیعی از دست آنها خیلی عصبانی شده بود، دستش را بالا برد که سیلی بزند، اما نزد. بعد از کمی صحبت فهمید آنها این کار را از روی خامی و جوانی کردهاند آنها را کمی نصیحت کرده و رها ساخت. ۲