تحصیلاتش در کانادا تمام شده بود که پایان نامه‌اش را خواسته بودند. او که می‌دانست در ایران جنگ است و در کنار علومی که کسب کرده باید یک فنی هم از مسایل نظامی آموخته باشد، پیشنهاد می‌دهد آموزش مسایل فنی پایگاههای موشکی را به من بدهید تا رساله‌ام را در این زمینه تدوین کنم، حسن آقا می‌گفت: “دانشجوها تزهای زیادی را انتخاب نموده بودند، ولی خدا به فکرم انداخت که این تز را انتخاب کنم.” وقتی مشغول تهیه رساله می‌شود، آنها خیلی کارشکنی می‌کنند تا او از این کار منصرف شود. ایشان می‌گفت: “برای اینکه مرا اذیت کنند، چند نفر از دختران نااهل را با وضع نامناسبی در گروه تحقیقاتی ما قرار داده بودند تا مرا گمراه کنند و این تز را دنبال نکنم، آنها نمی‌خواستند یک ایرانی با این تکنیکها آشنا بشود و در کشورش هم در جنگ استفاده کند.” او با مقاومت و مبارزه با نفسی که داشت توانست تزش را با موفقیت تمام کند.