یک بار برای دیدارو احوالپرسی آقای آزادی به کمیته ی حرم که ایشان آنجا محل کارش بود رفتم .هر دو باهم شروع به دور زدن دراطراف حرم کردیم.یک باره متوجه پیرمردی شدیم که ایستاده بود و به شدت گریه می کند آقای آزادی گفت: او از وابستگان رژیم است که اینطور گریه می کند حتماً کارهای خلافی انجام داده است که حالا اینطور با امام رضا رازو نیاز می کند حالا ما با او چه کار کنیم؟ گفتم: ای بابا این پیرمرد چه کار به این کارها دارد، او فقط گریه و رازونیاز با امام رضا (ع) دارد.

خلاصه حسن آقا بعد از تمام شدن راز و نیاز پیرمرد او را به کمیته درطبقه ی بالای حرم برد و با او شروع به صحبت کرد و بعد از دو سه سوال حسن گفت : به هدف رسیدم . گفتم : چطور مگر ؟ گفت: این فرد از افراد موثر در رژیم شاه بود. ایشان رئیس اسبق زندان اوین است وحدود ۱۰ الی ۱۲ سال این مسئولیت را بر عهده داشته و ظاهراً زندانی ها از او راضی بودند و برخوردش با آنها زیاد بد نبوده است. گفتم : آفرین بر تیزهوشی وزرنگی شما . پیرمرد بعد از مدتی آزاد شد. (راوی هادی سعادتی)