عملیات کربلای۵
در عملیات کربلای۵ از نیروهای لشکر، ۵نفر در موقعیت سخت و خطرناکی قرار گرفتند. ما داخل سنگر کوچکی که گروهی از فرماندهان از جمله شهید شوشتری در آن بودند، نشسته بودیم. سردار شوشتری توسط بیسیم مشغول هدایت عملیات بود. اصلا در جمع ما نبود و تمام فکرش پیش بچههای خط بود. همین لحظه سعید مولف اناری برداشت و مشغول آبلمبو کردن آن برای شهید شوشتری شد. به سعید گفتم: «آقا سعید خیلی فشار میدهید. الان می ترکد.» اما گوشش بدهکار نبود. انار ترکید!… سر و صورت شهید شوشتری هم…
شهید شوشتری که تا آن لحظه اصلا حواسش نبود. از جا پرید و نگاهی به اطراف کرد و با گوشی بیسیم به سر من زد. بعد که عملیات تمام شد، گفتم: «حاج آقا سعید انار رو ترکاند. چرا من را زدید؟» پاسخ داد: «سعید دور بود و من وقت نداشتم که او را بزنم…»
همرزم شهید شوشتری