یکی از برادران بسیجی نقل میکرد در سال ۱۳۶۳ پس از مدت ۳ ماه که در جبهه بودم تصمیم گرفتیم به خانه خودمان باز گردیم به همین منظور جهت گرفتن ترخیصی خدمت حاج آقای برونسی رسیدیم و موضوع را به ایشان گفتیم ایشان از این موضوع ناراحت شد و گفت مگر شما مسلمان ۳ ماه یا ۴۵ روزه هستید که میخواهید برگردید پس از مدتی سخنرانی همه رزمندگان گفتند تا زمانی که شما خودتان دستور ترخیصی ندهید ما در جبهه می مانیم و حدود ۴ ماه دیگر یعنی تا زمان عملیات میمک در جبهه ماندیم ولی قبل از آن که دستور مرخصی را صادر کند نزد ایشان رفتم و گفتم حاج آقا آمدم مرخصی بگیرم چون پدرم تلفن کرده که بیا میخواهم دامادت کنم گفت:باشد یک عملیات با هم میرویم ان شاء الله اگر زنده ماندی بعد برو داماد شو خلاصه عملیات لغو شد بعد من با حاج آقای برونسی به شهرستان برگشتیم. خود حاج آقا برایم به خواستگاری رفت و پس از مراسم نامزدی ایشان به جبهه بازگشت شما هم بیا و من هم پس از مدتی به جبهه اعزام شدم (راوی محمود دیمه)