زندگی نامه
سید علی حسینی در سال ۱۳۳۴ در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود. در دوران کودکی ویژگیهایی داشت که او را از دیگران ممتاز میکرد. مسایل عبادی را در سالهای کودکی فرا گرفته و انجام میداد تا آنجا که وقتی روحانی محل را برای بازداشتن او از روزهداری به منزل دعوت نمودند میگوید اگر اصرار کنید که روزهام را افطار کنم خودم را میان حوض آب یخ میاندازم.
هم زمان با اختناق سیاه ستم شاهی پهلوی بود. در سن ۱۸ سالگی داوطلب خدمت در ارتش شد. اما به خاطر عنصر تدین که در وجودش موج میزد در فاصله چند روز از لا قیدی که در بین برخی فرماندهان ارتش شاهنشاهی میدید منزجر و با زیرکی با پادگان تسویه حساب کرد و پا به عرصه سیاسی نهاد و نام کبیر خمینی او را به وادی جدیدی کشاند. با نیرنگ پزشک نظام وظیفه راز ۳ سالهاش کشف و به سربازی اعزام شد. او در ایام سربازی از قبل ورزیدهتر شد و در مدت آموزش، به عنوان یک فرد پیشتاز مطرح بود. در هنگام فرمان امام امت (قدس سره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها نه تنها خود، بلکه باعث فرار عده کثیری از سربازان شد. در شهر مقدس مشهد جزء هستههای مرکزی نهضت امام خمینی (ره) قرار گرفت و ساواک سیاه شاه را به ذلت و درماندگی کشاند. با تشکیل سپاه پاسداران، جزء اولین سپاهیانی بود که سپاه خراسان را راهاندازی کردند. وقتی امام فرمان حضور نیروهای سپاه و ارتش را ظرف مدت ۲۴ ساعت در کردستان و فرو نشاندن غائله را صادر فرمودند، با شهید بابا رستمی و عدهای دیگر در کنار سردار رشید اسلام شهید دکتر چمران کاخ آمال و آرزوهای آمریکا و ایادی خائنش را که به دنبال تجزیه کردستان بودند ویران نمود.
با شروع جنگ به خوزستان عزیمت کرد. هنوز ۲ ماه از فرماندهی او در گردان نگذشته بود که مسوولین او را گره گشای معاونت اطلاعات عملیاتدر خط گسترده نیروهای خراسان دانسته و این مسوولیت خطیر را به سردار رشید و لایق این سنگر واگذار نمودند. در نفوذ بین عراقیها خودش را به تیمارگاه اسبهای عراقیها رساند. به درون سنگرهای دشمنرفته و بارها در شناسایی دشمن موفق به زیارت جد بزرگوارش حسین بن علی (ع) در کربلا گردید. در مسوولیت اطلاعات عملیات خراسان به نحو احسن انجام وظیفه کرد. هنوز ۳ سال از کار او در بین نیروهای خراسان نگذشته بود که مسوول اطلاعات عملیات قرارگاه خاتمالانبیا شد و مسوولیت تنها تیپ اطلاعاتی سپاه به نام حر رابه عهده گرفت و به عنوان جانشین معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه پاسداران انجام وظیفه میکرد. عشق به عبادت، غیرت و جوانمردی در او با هم عجین شده بود. در بهمن ماه ۱۳۶۶ اراده الهی با خواست مجاهد و راهش یکی شد و شهد شیرین شهادت را پس از برآورده شدن آرزوهایش به او چشاند.
وصیت نامه
از برادرانم محمدآقا و عباس آقا تقاضا دارم خط امامی باشند که در غیر این صورت آنان را برادر نمیدانم و از محبتهای آنان و اذیت و آزاری که من به آنها داشتم، تشکر و پوزش میخواهم. برادران عزیز امیدوارم که در بهشت رضوان، شما عزیزان را ملاقات کنم. از همسرم فوقالعاده تشکر دارم.
به هر حال گذشته را از هر که هست فراموش کنید. بدیها را نبینید و نیکیها راتوجه خاص کنید و هر چه شما کردید در بهشت بعد از صد و بیست سال منتظر شماهستم.
پدر، مادر و همسر و برادران و خواهران و اقوام و دوستان، همیشه برای این بندةگنهکار طلب مغفرت نمایید.
والسلام علی عبادالله الصالحین
سیدعلی حسینی
۱۳۶۶/۵/۳