بیست و نهم ماه

خواب دیده بود به اتاق پدر رفته و برگه ای که روی آن نوشته بود فلانی در ۲۹ ماه، برای مرتضی عقد می شود را خوانده بود. تا دو سال خوابش را برای هیچ کس تعریف نکرد.

خواستگارها می آمدند و می رفتند، ولى مادرش می گفت تا دیپلم نگیرد، شوهرش نمی دهیم. تا اینکه مرتضی مطهری آمد خواستگاریش. مادر گفته بود من دختر به روحانی جماعت نمی دهم. شیخ مرتضی اصرار کرده بود و مادر مسئله ی درس دخترش را پیش کشیده بود. مرتضی هم گفته بود هیج اشکالی ندارد. می تواند درسش را هم ادامه بدهد. تا دیپلم بگیرد. روز ۲۳ ماه بود که مادر راضی شد. داماد روز ۲۹ ماه را برای عقد پیشنهاد کرد. خواب عروس تعبیر شده بود؛ بیست و نهم برای مرتضی عقد شد.