در چادرهای منطقه رحمانیه نشسته بودیم. بسیجی‌ها ساک‌ها را بسته و چادرها را جمع کرده بودند. اتوبوس‌ها آمدند و همه نیروها آماده رفتن شدند. در همین حین، حکم عملیات به لشکر ابلاغ شد. فرماندهان تشکیل جلسه دادند و برای نگه Read More
پدرم به حضرت زهرا (س) علاقه شدیدی داشت پدرم بارها به جانشین خود و نیروهایی که هم‌رزم او در سوریه بودند، گفته بود که «دعا کنید عاقبت ما به شهادت ختم شود». وی در ادامه با تأکید بر اینکه سردار Read More
با آن همه قاطعیت و صلابت وقتی پشت تلفن با همسر و فرزندانش صحبت می کرد بی‌نهایت آرام و مهربان بود. همیشه تاکید داشت به خانواده و فرزندانتان خیلی رسیدگی کنید. وقتی برای ماموریت تامین سفر رهبر عزیزمان جلسه هماهنگی Read More
وقتی به افتخار ترفیع درجه سرتیپی نائل شد و شورای تیپ با گارد تشریفات جلوی ساختمان فرماندهی به خط شده بودیم و حاج آقا چهکندی نژاد برای شادی روح سردار شوشتری صلوات فرستاد سردار با همکاران دست می داد و Read More
ذره ای ترس در دلش نبود روزی در جلسه ای که درباره دوران دفاع مقدس بود صحبت می کرد. جمله ای گفت که بقول معروف مو بر تن آدم راست می شد. گفت: والله والله والله در دوران جنگ حتی Read More
بزرگترین خواسته هایتان را از حضرت رقیه بخواهید یادم هست که سردار قاجاریان ارادت خاصی به حضرت رقیه بنت الحسین (ع) داشت. می گفت بزرگترین خواسته ها و آرزوهایتان را از خانم رقیه بخواهید. اصلا به بزرگی آرزو یا کوچکی Read More
گوینده: حیدر جوان شیر قبل از اینکه بابامحمد شهید شود به تهران آمده بود. پدرم مقدارى با او صحبت کرد که توجه بیشترى به زندگى شخصى اش داشته باشد، او گفت: من این راه را انتخاب کرده ام، در این Read More
گوینده :عباس نعلبندان صالح در منطقة غرب روزی در محل بستان نشسته بودیم و مشغول خوردن غذا بودیم که دکتر چمران با هلی کوپتر آمدند و برای ما استامبولی آورد. دکتر چمران هم آنجا مستقر بود. ساعت ۱۱/۵ شب دشمن Read More
عشق به جهاد گوینده: یک پسر برادر رستمى چهل روز قبل از شهادتش خانمش وضع حمل مى کند. موقعى که ایشان جهت خبرگیرى از خانواده به مشهد مى آید فرزند ایشان مریض و حالت کبودى مى گیرد. خانمش مى گوید Read More
خاطرات مبارزاتی، نظامی گوینده: حیدر جوانشیر بابامحمد می گفت: در کردستان شب امنیت نداریم. ضد انقلاب از ارتفاعات و تپه هاى مجاور مراکز و مقرهاى وابسته به سپاه را مورد هجوم و حمله قرار می دهد. یک بار او گفت: Read More