خاطره مهاجرت به شهر (شهید بابا محمد رستمی رهورد)

نوجوانی و جوانی گوینده: حیدر جوانشیر خانواده ما و عمویم در یک حیاط در روستا زندگى می کردیم. روابط بین من، بابارستمى و پسر عموى دیگرم خیلى صمیمى بود. عمویم معمولاً مریض بود و بابامحمد با هر زحمتى بود امورات Read More

خاطره از مادر شهید، جنگ واجب‌تر است(شهید سید محمد تقی رضوی)

جنگ‌ واجب‌تر است‌ آقا تقی‌ بلافاصله‌ بعد از ازدواج‌، به‌ تربت‌ حیدریه‌ رفت‌ و از آنجا هم‌ به‌ اهواز رفت‌. مدتی‌ بود از او خبری‌ نداشتیم‌. تمام‌ افراد خانواده‌ هوای‌ دیدارش‌ را داشتند. دنبال‌فرصتی‌ می‌گشتیم‌ که‌ به‌ دیدار آقا تقی‌ Read More

خاطره درخواست شهید از همسرش(شهید سید محمد تقی رضوی)

در هنگام‌ ازدواج‌ با یکدیگر معیار زندگیمان‌ را بر مبنای‌ تقوا و تفاهم‌ قرار دادیم‌ واین‌ مسأله‌ انگیزه‌ای‌ شد تا زندگی‌ گرم‌ و خوبی‌ را شروع‌ کنیم‌. شهید رضوی‌ همیشه‌ می‌گفت‌: «ما برای‌ رضای‌ خدا ازدواج‌ می‌کنیم‌. زندگی‌ ما با Read More

خاطره مخالفت شهید با رژیم پهلوی(شهید سید محمد تقی رضوی)

آقا تقی‌ پسر عمّه‌ام‌ بود و از جوانی‌ ایشان‌ را می‌شناختم‌. یادم‌ هست‌ در دوران‌جوانی‌ خیلی‌ به‌ ورزش‌ علاقه‌ داشت‌؛ مخصوصاً رشتة‌ فوتبال‌. عضو رسمی‌ تیم‌ ابومسلم‌خراسان‌ بود. در یکی‌ از مسابقات‌، تیمشان‌ مقام‌ اول‌ را کسب‌ کرد و بنا Read More

خاطره ای از شب دامادی شهید سید محمدتقی رضوی

شب دامادی سید محمدتقی رضوی، داشتیم از تربت حیدریه به سمت مشهد می‌آمدیم. قرار بود ساعت ۶ بعدازظهر توی رباط سنگ تربت حیدریه، کنار جاده منتظر بمانیم تا آقای رضوی هم به ما بپیوندد تا برای مجلس عقدکنانش به مشهد Read More

خاطره ای از پایبندی‌ شهید به‌ فرامین‌ امام‌ (شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی)

بعد از ماجرای‌ مفصل‌ و سه‌ ساله‌ گنگ‌ بازی‌ بالاخره‌ به‌ سربازی‌ اعزام‌ شد. هجده‌ ماه‌ از خدمتش‌ گذشته‌ بود که‌ امام‌ دستور دادند سربازها پادگانها را ترک‌ کنند. او هم‌ ازسربازی‌ فرار کرد و به‌ جمع‌ مردم‌ پیوست‌ و Read More

خاطره ای درباره پرهیز از شبهه (شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی)

پرهیز از شبهه شهید از مسایل‌ شبهه‌ناک‌ پرهیز داشت‌ او مثل‌ جدش‌ علی‌بن‌ابی‌طالب‌ بود و در هیچ‌شرایطی‌ تخلف‌ را نمی‌پذیرفت‌. در مسایل‌ شرعی‌ حتی‌ با پدر پیر و برادران‌ خودرودربایستی‌ نداشت‌ و همه‌ را از سختی‌ فردای‌ قیامت‌ بر حذر Read More