در چادرهای منطقه رحمانیه نشسته بودیم. بسیجی‌ها ساک‌ها را بسته و چادرها را جمع کرده بودند. اتوبوس‌ها آمدند و همه نیروها آماده رفتن شدند. در همین حین، حکم عملیات به لشکر ابلاغ شد. فرماندهان تشکیل جلسه دادند و برای نگه داشتن بچه‌ها، بسیار بحث کردند. غلامحسین که موضوع را فهمید، گفت: “من با نیروها صحبت می‌کنم.” ما در واقع مطمئن بودیم که به رغم نفوذ کلام او، نگه داشتن بچه‌ها غیر ممکن است. همه در میدان صبحگاه جمع شدند و غلامحسین گفت: “هر کس می‌خواهد با امام حسین(علیه السلام) باشد، بایستد و هر کس می‌خواهد برود، بفرماید. الان نیاز است. من خودم کناری می‌ایستم، هر کس می‌خواهد بایستد و هر کس می‌خواهد برود.” یادم نمی‌آید برونسی چیزی بیشتر از این گفته باشد. شور عجیبی بین بچه‌ها افتاد. نیروها شروع به گریه کردند و حدود ۹۰ درصد از برگه‌های مرخصی و پایان ماموریت، پاره شد. و به این ترتیب، عملیات میمک به فرماندهی شهید برونسی با موفقیت انجام شد.